از متحدین تا ناتو اتحادهایی که دود میشوند!(نگاه)
امینالاسلام تهرانی
امروز 13 اکتبر برابر است با سالروز...
در سیزدهم اکتبر ۱۹۴۳ (بیستودوم مهر ۱۳۲۲)، درست در میانه طوفان جنگ جهانی دوم، دولت ایتالیا تحت رهبری مارشال «پیترو بادوگلیو» و با تأیید «ویکتور امانوئل سوم»، رسماً علیه آلمان نازی اعلام جنگ کرد و به صف متفقین پیوست. این چرخش ناگهانی، که پس از سقوط رژیم فاشیستی «بنیتو موسولینی» رخ داد، بیش از آنکه یک واقعه نظامی خاص باشد، هشداری تاریخی برای اتحادهای شکننده امروز به نظر میرسد، اتحادهایی که ظاهراً مستحکماند اما زیر فشارهای داخلی و خارجی فرو میپاشند. ایتالیا، که سالها یکی از ارکان محور رم- برلین- توکیو بود، حالا بیش از ۲۰۰ هزار سرباز خود را علیه متحد سابق بسیج کرد و این اقدام را در ساعت ۴ بعدازظهر اعلام نمود تا از اشغال کامل جلوگیری نماید. این رویداد، گویی یادآوری برای شکنندگیهایی مانند آنچه امروز در ناتو شاهدیم، است؛ جایی که اختلافات داخلی میتواند کل ساختار را تهدید کند. اسناد تاریخی تأکید میکنند که این تغییر مسیر، نمادی از شکست ایدئولوژیهای اقتدارگرا در برابر واقعیتهای ژئوپولیتیک بود.
ریشههای این اعلام جنگ به تابستان ۱۹۴۳ (تابستان ۱۳۲۲) بازمیگردد، زمانی که حمله متفقین به سیسیل رژیم موسولینی را سرنگون کرد و بادوگلیو دولت جدیدی تشکیل داد که در سپتامبر ۱۹۴۳ (شهریور ۱۳۲۲) تسلیم شد. با این حال، اشغال سریع بخشهایی از ایتالیا توسط آلمانها و تأسیس رژیم دستنشانده جمهوری سالو توسط موسولینی آزادشده، فشارهای داخلی را افزایش داد. بدرفتاری آلمانها، از جمله اعدامهای دستهجمعی و غارت، احساس خیانت را شعلهور کرد و ایتالیاییها را به سوی جنگ علیه برلین سوق داد. این زمینه، که در اسناد تاریخی مستند شده، نشان میدهد چگونه اتحادهای ظاهراً محکم میتوانند به سرعت به نقاط ضعف تبدیل شوند، واقعهای که شاید برای ناتو، با چالشهای مشابه مانند اختلافات بر سر تعهدات، تکرار شود. این رویداد همچنین به متفقین اجازه داد تا از پایگاههای ایتالیایی برای عملیات هوائی علیه آلمان استفاده کنند و جبههها را تغییر دهند.
فراتر از میدان جنگ، اهمیت این اعلام جنگ در فروپاشی محور فاشیستی نهفته بود و امید را به ملتهای اشغالشده بازگرداند. ایتالیا با این چرخش، از یک شکستخورده به شریکی در بازسازی اروپا تبدیل شد و در کنفرانسهای پساجنگی نقش ایفا کرد. گزارشهای تاریخی نشان میدهد که این اقدام پایان جنگ در اروپا را تسریع کرد، زیرا آلمانها را در جبهه ایتالیا مشغول نگه داشت و منابعشان را تحلیل برد. افزون بر این، آن شکست ایدئولوژیک اتحادهای مبتنی بر قدرت خام را برجسته کرد، جایی که فشارهای اقتصادی و نظامی جهانی تابآوریشان را به چالش میکشد، مشابه آنچه امروز در ناتو میبینیم، با تردیدهایی که اتحاد را تهدید میکنند. این رویداد تاریخی البته پایههای سازمان ملل را تقویت کرد و ایتالیا را در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۴) به عضویت رساند، یعنی این اتحادها دائم فرومیپاشند و به شکل دیگری بازسازی میشوند.
در دنیای امروز، ۱۳ اکتبر ۱۹۴۳ (بیستودوم مهر ۱۳۲۲) مستقیماً اتحادهای شکننده را یادآوری میکند، بهویژه ناتو که با چالشهایی مانند عدم سرمایهگذاری اروپا در امنیت، ناپایداری سیاسی داخلی و اصطکاکهای داخلی روبهرو است. برای مثال، پس از اجلاس ۲۰۲۵ (۱۴۰۴) ناتو، گزارشها از تردیدها و بارهای مفهومی و سیاسی سخن میگویند، جایی که اختلافات بر سر بودجه دفاعی- مانند پیشنهاد افزایش به ۵درصد GDP تا ۲۰۳۵ (۱۴۱۴)- اعتبار اتحاد را به چالش کشیده است. افزون بر این، عدم قطعیتهای آینده ناتو، از جمله توقف گسترش و تهدیدات خارجی، شکنندگی آن را برجسته میکند، مشابه فروپاشی محور رم- برلین. تحلیلها نشان میدهد که ناتو با اضطراب در برابر تهدیداتِ رو به رشد دستوپنجه نرم میکند، و چالشهای داخلی مانند تعهدات نابرابر میتواند انسجام آن را بیش از پیش تضعیف کند، همانطور که در گزارشهای پس از اجلاس ۲۰۲۵ (۱۴۰۴) تأکید شده است.
در نهایت، این رویداد تاریخی گویی برای تأکید بر این نکته مناسب است که اتحادها باید بر پایه منافع پایدار بنا شوند، نه تهدیدات، و ناتو امروز بیش از همیشه به این درس نیاز دارد تا از فروپاشی جلوگیری کند، اما این نکته را نباید از یاد بُرد که بر مبنای سیاسیِ کشورهای تشکیلدهنده ناتو اساساً «منافع پایدار» بیمعنی مینماید. با نگاهی به چالشهای ژئوپولیتیک معاصر، تاریخ هشدار میدهد که نادیده گرفتن شکنندگیها میتواند تکرار اشتباهات را به همراه داشته باشد و البته برخی از تکرارها محتوم است و گویی ناتو در همین مسیر محتوم است و تنها زمان است که این وسط نقش دارد، باید زمانِ این فروپاشی محتوم برسد! چراکه به قدری در منافع سازندگان ناتو واگرایی هست که شکنندگیِ این اتحاد را قطعی میکند.